متأسفانه، دیگر برای خیلی هایمان و خیلی مواقع، بدیِ دروغ های کوچک تعریف نشده است، موضوعیتِ خود را از دست داده است. اشتباهاتِ کوچک را ندید می انگاشتیم و خیلی جالب، فراموش کردیم! غافل شدیم!
الان در ادامه ی همان مسیر که به صورتِ انتزاعی و افراطی پیش رفتیم، به جایی رسیده ایم که دیگر اشتباهاتِ کوچک برایمان معنا ندارد، و این چنین است که باید حتماً آتنایی موردِ وحشیانه ترین بدی ها قرار گیرد تا صدایمان درآید؛ تا بلکه یکصدا بشویم در مواجهه با بدی؛ تا شاید برای چند لحظه ای به خودمان بیاییم.
و فاجعه بیش از این ها است که هنوز کسانی هستند که روشنفکر بودن را در گرفتنِ مواضعِ شاذ میدانند، ولو این که به گفته ی خودشان احاطه ی علمیِ دُرست نداشته باشند، و فقط برایشان ظاهر، دیده شدن و حساب و کتاب های صرفِ مادی موضوعیت دارد.
آن چه که ریشه ی وضعیتِ موجود است در خلاصه ترین سخن فاصله گرفتن از تفکر است –که وَحی مستقیماً و چند باره بر آن تأکید میکرده است- و به همان نسبت، دور شدن از زندگیِ دُرست است؛ که سلطه ی پول[1] بر دنیا در تلاش است تا همچنان بدنه ی ملت ها را به هم مشغول نگاه دارد تا طبقه ای خاص هر طور که میل دارند عمل کنند، حال آن طبقه در طولِ تاریخ در قالبِ هر شخصیت، تفکر، جناحِ سیاسی و فرضیه ی اصطلاحاً علمی که مُتجلی شده باشد و بشود.