دست-نبشته ها

پاک-نویس های ابتدایی حسین نارون
فهرست
این جا مطالبی را به اشتراک میگذارم، باشد که بازخورد آن برای خودم و نشرش برای آنانی که باید نورِ راهی باشد.


وای بر ما اگر سطحی-نِگَر باشیم

از برهه هایی بود که دعواهای سیاسی-بازان و ماهیگیران در جریان بود. کلاسی داشتم با استادی که اندکی از بازگشتش به ایران میگذشت و میدان میداد که بشنود. دانشجوها صحبت میکردند، دختر، پسر، افراطی، تفریطی،... دختری شروع کرد از سید مایه گذاشتن، پسری از عقبِ کلاس ادامه داد و تندی میکرد و حرف های سید و حرف های غیر را به اسمِ حرف های سید تُند تُند میگفت که از استاد خواهش کردم به ادامه ی درس برسد که 20دقیقه ای هست حرف های بی ربط میشنویم، ایشان ترتیبِ اثر نداد. همین طور که پسر تندی میکرد و از سید خرج میکرد و معلوم بود که قبله ی آمالش غرب است، دست به پشتی صندلی گذاشتم و نگاهش کردم: چند تا از کتاب های آقای خاتمی را خوانده ای؟

متعجب پرسید: مگر کتاب دارد؟!

!!!

افسوس خوردم. گفتم: تو که نمیدانی ایشان اهلِ فکر است، تو که کتابی از کتاب هایِ فارسی اش را نخوانده ای چه برسد به عربی اش را و حتماً سخنرانی-ای را کامل نشنیده ای، دفاعت از هر دشمنی-ای دشمنی تر است با این حرفهایت!

استاد بعد از چند لحظه درس را ادامه داد و دیگر کسی حرفی نزد. در ذهنم متنِ "نامه ای برایِ فردا" را مرور میکردم تا تلخیِ فشارِ افراطیون را که شکایتشان را نوشته است به یاد آورم؛ افرادی که بی هیچ فهمی از خواسته ی قلبیِ سید محمد خاتمی، از ویِ انتظار داشته اند اُپوزیسیونِ داخلی باشد!

ای کاش سید بیشتر قدرِ خودش را بداند.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی