دست-نبشته ها

پاک-نویس های ابتدایی حسین نارون
فهرست
این جا مطالبی را به اشتراک میگذارم، باشد که بازخورد آن برای خودم و نشرش برای آنانی که باید نورِ راهی باشد.

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نامه ای برای فردا» ثبت شده است


... تکلیف انجامِ دُرستِ کارِ دُرست است ...

... در همین فقره ی محدودیت های سید محمد خاتمی ...

اما آن چه بیشینه ی اهمیت را دارد پاسخِ این سوال است: چه کسانی برای ارتکابِ اعمالِ شاذ در قبالِ سید محمد خاتمی انگیزه دارند؟


تو خود حجابِ خودی، حافظ از میان برخیز!

زمان در گذر است و شما بیش از 8 سال سکوت کرده اید؛ اصرار دارم که "سکوت کرده اید".

به نظر این جانب که جای پسرِ حضرتِ عالی هستم و سعی نموده ام (از رفتار و گفتارتان در مقامِ رئیسِ جمهورِ جمهوریِ اسلامیِ ایران و پس از آن و کُتُبتان) به گفتمانتان پِی ببرم و جایگاهِ مطالبه-گری برایم محفوظ است، شما در موقعیتِ انفعال گیر کرده اید و نه انتظار، چه برسد به تلاش.

از 2 صورتِ کلی خارج نیست:

الف- شما به "انقلابِ اسلامی" و... همچنانی که در مناصبِ دولتی فعالیت کردید، در این چهارچوب کاندید و رئیسِ جمهور شدید و... پای-بندید.

  ب- متأسفانه بُریده اید.

در عمل، شما با سکوتِ خود به شائبه ی 2 گزینه ی فوق دامن میزده اید.

 

متأسفانه شما دوستدارانی چون بنده را ندید انگاشته اید و با دُور-دادن به افرادی که در "نامه ای برای فردا" از ایشان گله کرده اید، بینِ خود و دوستدارانِ حقیقی-تان فاصله انداخته اید.مُسببِ این امر یا اشتباهِ محاسباتی و نهایتاً رودربایستی با نادوستانتان است و یا از تغییر و عوض کردنِ دور و بری-هایتان ترس دارید. چیزی که من در چهره ی شما میبینم ناراحت-کننده است، ظاهری افسرده-گون.

آقای خاتمی! این انتظارِ به حقی است که شخصِ اولِ مملکت از شما دارد، (همان کسی که دوستی-اش حقیقی است و نه از برای منفعت، همانی که متعهد است و به حقیقت برای دوستانش دوستی میکند، چُنان که در مراسمِ تشیعِ پیکرِ آیت الله هاشمی، حتا به قدرِ دُرست خوانده شدن و هر چه بیشتر خوانده شدنِ نمازِ میت (که بسیاری از نادوستانِ آن مرحوم بلد نیستند) تلاش میکند، همانی که از شما وقتی که دُور و بری هایتان (همانانی که در دفترِ ریاستِ جمهوری هم فعال بودند و از شما انتظار داشتند اُپوزیسیونِ داخل شوید) قائله ی 1378 را به راه انداختند، از رئیسِ جمهورِ قانونیِ مملکت حمایتِ پدرانه کرد و...)؛ آقای خاتمی! یا زنگیِ زنگ یا رومیِ روم، یا از افکار و اعمالِ متناقضِ دیگران با گفتمانِ خود ابرازِ برائت کنید یا فکری برای گذرهای پِی در پِیِ نادوستان از خودتان و گوشه-گیریتان بکنید.

لازم به ذکر است که متأسفانه خیلی از به ظاهر دوستان و دوستدارانتان حتا نمیدانند چند کتاب دارید!

این تَذَبذُب را کنار بگذارید، شما از خیلی وقتِ پیش میبایست کنارِ مرحوم هاشمی مناصبِ بزرگی را عهده-دار میشدید.


وای بر ما اگر سطحی-نِگَر باشیم

از برهه هایی بود که دعواهای سیاسی-بازان و ماهیگیران در جریان بود. کلاسی داشتم با استادی که اندکی از بازگشتش به ایران میگذشت و میدان میداد که بشنود. دانشجوها صحبت میکردند، دختر، پسر، افراطی، تفریطی،... دختری شروع کرد از سید مایه گذاشتن، پسری از عقبِ کلاس ادامه داد و تندی میکرد و حرف های سید و حرف های غیر را به اسمِ حرف های سید تُند تُند میگفت که از استاد خواهش کردم به ادامه ی درس برسد که 20دقیقه ای هست حرف های بی ربط میشنویم، ایشان ترتیبِ اثر نداد. همین طور که پسر تندی میکرد و از سید خرج میکرد و معلوم بود که قبله ی آمالش غرب است، دست به پشتی صندلی گذاشتم و نگاهش کردم: چند تا از کتاب های آقای خاتمی را خوانده ای؟

متعجب پرسید: مگر کتاب دارد؟!

!!!

افسوس خوردم. گفتم: تو که نمیدانی ایشان اهلِ فکر است، تو که کتابی از کتاب هایِ فارسی اش را نخوانده ای چه برسد به عربی اش را و حتماً سخنرانی-ای را کامل نشنیده ای، دفاعت از هر دشمنی-ای دشمنی تر است با این حرفهایت!

استاد بعد از چند لحظه درس را ادامه داد و دیگر کسی حرفی نزد. در ذهنم متنِ "نامه ای برایِ فردا" را مرور میکردم تا تلخیِ فشارِ افراطیون را که شکایتشان را نوشته است به یاد آورم؛ افرادی که بی هیچ فهمی از خواسته ی قلبیِ سید محمد خاتمی، از ویِ انتظار داشته اند اُپوزیسیونِ داخلی باشد!

ای کاش سید بیشتر قدرِ خودش را بداند.