دست-نبشته ها

پاک-نویس های ابتدایی حسین نارون
فهرست
این جا مطالبی را به اشتراک میگذارم، باشد که بازخورد آن برای خودم و نشرش برای آنانی که باید نورِ راهی باشد.

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ظلم» ثبت شده است


نمونه ای از ظُلمِ در حالِ گسترش؛ چرا ساکتیم؟

صبحِ زود بود، هوا در حالِ روشن شدن؛ نرم باران میبارید و فضا مطبوع بود. داخلِ ماشین، با بخاریِ روشن و شیشه هایی که بالا بود، انتهای کوچه ای که نه چندان طولانی بود و کمی جلوتر از من، دربِ پارکینگی باز بود، ایستاده بودم منتظرِ کسی که پیام داد: حمام هستم. :-)

سگِ قهوه ایِ شادابی با هیکلی متوسط و سرحال، تاتی تاتی-کُنان میآمد، تا کمی به خاکیِ کنارِ دره پا گذاشت، صدای پارس های وحشیانه ای آمد که نزدیک میشد و پا به فرار گذاشت؛ ظرفِ چند ثانیه از کوچه بیرون رفته بود و سگِ سفیدِ نیم-وجبی با پشم های فرفری که تازه به وسطِ کوچه رسیده بود به سمتِ خاکی برگشت و حدوداً روبروی دربِ پارکینگ ایستاد و پارس میکرد.

زنی جوان با لباس هایی که چندان مرتب نبود و مشخص بود در حالِ آماده شدن برای رفتن است، آمد دربِ پارکینگ و با عصبانیت سگ را که به دوشش بندِ قلّاده بود خطاب میکرد. سگ اهمیت نمیداد. زن بالا و پایین هم پرید. سگ انگار نه انگار. زن دوید و گرفتش، از پشتِ گردن بلند کرد و زد زیر بغلش و برد داخل.

حدود 8 دقیقه بعد سگ دوید بیرون و بالا و پایین رفت و پارس کرد و زن آمد همان جا ایستاد و باز هم با عصبانیت سگ را خطاب قرار داد و انگار نه انگار. این بار اما، تا به سوی سگ دوید، سگ فرار کرد و بینِ دیوار و ماشینِ من گیرِ دختر افتاد. پشت به من بغلش کرد و سگ پا تکان میداد. خنده دار و ناراحت کننده است.

یادِ یکی از کارمندانِ سابقَم افتادم، زنِ جوانی که در اعترافی ناراحت-کننده و همراه با ناراحتی از سگِ سابقش میگفت که برای تربیتش چنان کتکش زده بود که اشکش را دیده بود (در آورده بود).