دست-نبشته ها

پاک-نویس های ابتدایی حسین نارون
فهرست
این جا مطالبی را به اشتراک میگذارم، باشد که بازخورد آن برای خودم و نشرش برای آنانی که باید نورِ راهی باشد.

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پیشرفت» ثبت شده است


به چرخش ها، زمان، چرایی و چگونگی-شان توجه داشته باشیم.

برای #پیشرفت #به_سوی #آرمان_شهر #توجه_به_تغییرات #راهگشا و #الزامی است، #عبرت_گرفتن و کاربستِ آن ها الزامی است.

تحقیق در خصوصِ "حزبِ جمهوریِ اسلامی" از اهتماماتم است؛ و سومین یادداشتم در این وبلاگ اشاره ای به "چراییِ اهمیتِ حزبِ جمهوریِ اسلامی" بود.

اوجِ راهگشایی و درسِ عبرتِ مربوط به حزبِ جمهوریِ اسلامی در انشقاقِ آن است؛ دلایل، چرایی، زمان، دسته-بندی و طرفدارانِ هر کدام.

به طورِ خلاصه انشقاقِ حزبِ جمهوریِ اسلامی از اختلافِ سلیقه ها، به ویژه سلیقه های اجراییِ اقتصادی شروع شد و بارزترین مشخصه ی آن اختلاف بر سرِ اقتصادِ آزاد و دولتی بود. طرفدارانِ اقتصادِ آزاد افرادی بودند همچون سید علی حسینیِ خامنه ای و شهید مرتضی مطهری، و طرفدارانِ اقتصادِ دولتی افرادی بودند همچون مرحوم اکبر هاشمیِ رفسنجانیِ برهمانی و سید محمد خاتمی.

و این خیلی مهم است که چه مسیری طی شد، چگونه، هر کدام از آن افراد چه ها کردند، چه تغییراتی کردند، چه تأثیراتی گذاشتند، چه تأثیراتی پذیرفتند و... . این آن چیزی است که خیلی میتواند راهگشا باشد، چرا که عده ای چرخشِ بزرگی کردند و تأثیراتِ منفیِ بزرگی هم گذاشته اند! بازی ها خوردند و بازی ها درآوردند!

باز هم خواهم نوشت.


پسربچه ای، پسربچه ی دیگری همسن را کنارِ دیوار نگه داشته بود و کلماتی رد و بدل میشد که کامل نمیشنیدم؛ در حالی که دستِ پسربچه ی کوتاهتر دَمِ شکمِ پسرِ بلندتر و احیاناً زورگو بود. چند لحظه ای نگاهشان کردم و گوش تیز کردم. در تمامِ مدت، از قبل از رسیدنِ من به جایی که ببینمشان، پسربچه ی خیلی کوچکتری جایی ایستاده بود که کاملاً آن دو را میدید و پسرِ دیگری که همسنشان بود و با فاصله ایستاده بود.

با احتیاط صبر کردم. آن جا غریبه ام. واکنشِ مردها و پیرمردها و جوانانِ آن محله پایین تر از سطحی و بدتر از هیچ بود! ضمنِ این که یا اصلِ قضیه را نمیدانستند یا خود را به غفلت زده بودند. جوانی از این هم جلوتر آمد و من را زیرِ نظر گرفت!

با احتیاط به آن 2پسربچه ی همسن نزدیک شدم، حرف زدیم، حدثم درست بود، اولی که قدرتمندتر و کمی قد بلندتر بود شخصیتی زورگو دارد و دومی که کوتاهتر بود مظلوم و زور-شِنو بود. با احتیاط حرف زدیم، همان طور سرِ پا و دوستانه. 10ساله بودند به اسمِ ... و ... . میخواستم زودتر تمام شود، اما باید حقِ مطلب را ادا میکردم تا کمی خاطرم جمع بشود. آخر متأسفانه حدثم دُرست بود.

از این که چطور دوست بمانیم (3خصلت)، دوست به چه درد میخورد (2مورد)، شروع کردم و به جای سختش رسیدم و متأسفانه حدثم درست بود؛ خدا را شکر توانستم در جوِ دوستانه (مخصوصاً برای مظلوم) حرف بزنم و مهمترین هایش این بود:

-ظالم آخر تنها میماند.

-بدترین ظلم، ظلم به دوست و ظلمِ جسمی است. (البته این حرف ها در حدِ آن ها، چرا که ظلمِ روحی و روانی را چه کسی میتواند بسنجد و مقایسه کند؟!)

-نه زور بگویید و نه بشنوید.

-چیزی که نمیدانید انجام ندهید.

-هر چیزی زمانی برای استفاده و جا و روشی دارد و برای نمونه ناف را مثال زدم.

محمد (مظلوم) گریه اش گرفت و آخر کنارِ گوشش گفتم که ناراحت نباش، محکم باش، از بزرگتری قابلِ اعتماد (پدر و مادرت) کمک بگیر و...

امیرمهدی (ظالمِ مظلوم) میخواست به زور محمد دوستش بماند (دوستی بود که در مدرسه به خاطرِ محمد درگیر هم شده بود) و حرف-شنوی داشته باشد و..

فاجعه این که، یکی از جوان های محله، بعد از کمی از گپِ من با بچه ها، صداشان کرد و بلند بلند سوالاتی غلط میپرسید و میخواست بزرگی کند برایشان و...

#باید_به_اصلاح_و_پیشرفت_اهتمام_داشته_باشیم. #باید_به_کار_سیستمی_معتقد_شویم. #و_باید_های_دیگر...


زندگی را تلخ نکنیم.

(لطفاً فیگورِ آدم های تلخ-خور را نگیرید که خودم آخرشم، قهوه، شکلات و... تلخ، حتا گاهی انتهای خیار و بادومِ تلخ) :-)

خیلی مثال ها میشود بیان کرد، اما هیچ کدام به تنهایی کافی و کاملاً همانند نیست. مثالِ ریاضیات، رانندگی، لبخند زدن و...

زندگی قواعدی دارد که بدانیم و ندانیم، بخواهیم و نخواهیم بر آن ها استوار است و طبقِ آن ها با ما مواجهه میکند. آن خُشک است، در حالتی بِینابِینی از شاخه ی نهالی شاداب تا شاخه ی درختی تنومند.

مقدمه بس است.

چیزهایی به کوچکیِ این که بعد از بحثی، طرفین تصورشان این باشد که (خُب، نظرمان را گفتیم.) و قائل به جمعبندی و نتیجه گیری نباشند، سبب میشوند که فقط انرژی هدر رفته باشد، مسیری برای پیشرفت نباشد و چرخِ زندگی همین طور بچرخد و احیاناً درجا بزند و افسوسِ آرمان-شهر به دل بماند.


عملِ خوب!

به آن چه میدانیم عمل کنیم؛ از عمل به چیزی که علم نداریم، بپرهیزیم.

بزرگی فرمود: برای این که در زندگی-تان پیشرفت کنید، به آن چه میدانید عمل کنید؛ آن چه را که نمیدانید به شما میآموزند.

...

     برای پیشرفت باید این شناخت ها را بدست آورد:

      - خود

      - سیستم

      - آینده

      - تغییرات حال به آینده