دست-نبشته ها

پاک-نویس های ابتدایی حسین نارون
فهرست
این جا مطالبی را به اشتراک میگذارم، باشد که بازخورد آن برای خودم و نشرش برای آنانی که باید نورِ راهی باشد.

خدا رحمتش کند.

"همه از برای خدا هستیم، و به سوی او باز میگردیم."

خبر خاک-سپاری "#افشین_یدالهی" را دیدم. خدا رحمتش کند و به بازماندگانش صبر عنایت کند.

هر کسی توشه ای از دنیا دارد.

از سروده های ایشان، امیدوارم که توشیه ای نیک داشته باشد.

 

الهی! اِرحَم...


به زودی...

به زودی خواهم نوشت، از مسائلِ روز، از دغدغه هایی فراتر از سطحِ خانواده، دوستان و همکارانم، از دغدغه های ملی.

دلیلِ این اعلام این است که موضوعاتِ مهم و کلیدی را پیشنهاد نمایید. با سپاس.


عمومی گفته نمیشود مگر...

      قاعده بر این است که خارجِ از راهِ قانونی و حیطه ی مستقیمِ کاری، چیزی به صورتِ عمومی بیان نمیشود مگر در صورتی که بعد از تذکرِ چند باره ی غیرِ رسمی و یا زمانی مقتضی، ترتیبِ اثری از سویِ مسئولِ مربوطه داده نشده باشد و یا با شایعات، امکانِ سوءِ تفاهمات فراهم آمده باشد. رجوع نمایید به آرشیوِ دفترِ رهبری و یا دفترِ حفظ و نشرِ آثارِ حضرتِ آقا (حفظه الله}. مثلاً همین موردِ اخیر: مشکلاتِ دلخراشِ مردم در خوزستان و مناطقِ سیل زده، مسئولان علاج کنند.


مجموعه ها نیازمندِ سازمان هستند.

منظور از مجموعه، هر مجموعه ای است همچون: جمعی چرخ-دنده، خانواده، مدرسه، سَمَن (سازمانِ مردم نهاد)، شرکت، مجلس، پلیس، دولت، نظام، سازمانِ ملل و...

مجموعه ها هم به سانِ چیزهای دیگر قاعده-مندند و از قواعدِ مجموعه ها این است که برای پایداری باید سازمان-یافته باشند و طبقِ قاعده ای بالادستی، هر چه سازمان-یافته-گی پیشرفته تر، سازمان پایدارتر.


      کمی بروز شد. ( هر چیز قاعده دارد. )


راهِ حل کجاست؟

راهِ حل آن جایی است که بتوان غرور و خودخواهی و غفلت و بدبینی و دیوارهایِ خودساخته ی غلط را پشتِ سر گذاشت.

         پدربزرگ، مادربزرگ، پدر، مادر، برادر، خواهر، دوست، رئیس، مَرئوس، شرکت، ملت و دولت هم ندارد! قاعده هایی هستند که همیشه و همه جا هستند.


وای بر ما اگر سطحی-نِگَر باشیم

از برهه هایی بود که دعواهای سیاسی-بازان و ماهیگیران در جریان بود. کلاسی داشتم با استادی که اندکی از بازگشتش به ایران میگذشت و میدان میداد که بشنود. دانشجوها صحبت میکردند، دختر، پسر، افراطی، تفریطی،... دختری شروع کرد از سید مایه گذاشتن، پسری از عقبِ کلاس ادامه داد و تندی میکرد و حرف های سید و حرف های غیر را به اسمِ حرف های سید تُند تُند میگفت که از استاد خواهش کردم به ادامه ی درس برسد که 20دقیقه ای هست حرف های بی ربط میشنویم، ایشان ترتیبِ اثر نداد. همین طور که پسر تندی میکرد و از سید خرج میکرد و معلوم بود که قبله ی آمالش غرب است، دست به پشتی صندلی گذاشتم و نگاهش کردم: چند تا از کتاب های آقای خاتمی را خوانده ای؟

متعجب پرسید: مگر کتاب دارد؟!

!!!

افسوس خوردم. گفتم: تو که نمیدانی ایشان اهلِ فکر است، تو که کتابی از کتاب هایِ فارسی اش را نخوانده ای چه برسد به عربی اش را و حتماً سخنرانی-ای را کامل نشنیده ای، دفاعت از هر دشمنی-ای دشمنی تر است با این حرفهایت!

استاد بعد از چند لحظه درس را ادامه داد و دیگر کسی حرفی نزد. در ذهنم متنِ "نامه ای برایِ فردا" را مرور میکردم تا تلخیِ فشارِ افراطیون را که شکایتشان را نوشته است به یاد آورم؛ افرادی که بی هیچ فهمی از خواسته ی قلبیِ سید محمد خاتمی، از ویِ انتظار داشته اند اُپوزیسیونِ داخلی باشد!

ای کاش سید بیشتر قدرِ خودش را بداند.


چرا میروم؟

فعالیت های حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج اکبر هاشمی رفسنجانی در نهضتِ اسلامی و دورانِ جمهوریِ اسلامیِ ایران (که بخشِ اعظمِ حیات ایشان را شامل میشد) با عقیده ی راسخ به اسلامِ نابِ محمدی «صلی الله علیه و آله» و همه ی ملزومات و ملازمات آن عجین بود، و این بسیار مُستَحقِ ستایش است؛ ضمن این که مجاهداتِ ایشان در نهضتِ اسلامی و تلاش هایشان برای سازندگی، ادامه ی نهضت و تثبیتِ نظامِ مقدسِ جمهوریِ اسلامی در خورِ تقدیر است و در مواردی حفظِ آرامش و تثبیتِ مسیرِ پیشرفتِ این نظامِ مقدس مدیونِ پایبندیِ ایشان به اصول و هماهنگیِ ایشان با رَه-بری بود که لقبِ "پدرِ اعتدالیون" را سبب گردید.

من در مراسمِ تشیعِ پیکرِ آن مرحوم و مراسماتِ بعد از آن شرکت خواهم کرد تا ضمنِ شاد-ساختن و کمک به ایشان با قرائتِ قرآن و با شکوه بر پا شدنِ مراسماتِ بزرگداشت، دِینِ خود را به او اَدا نمایم و با اظهارِ شعائِرِ انقلابِ اسلامی (از جمله ثبات بر همه ی شعائِرِ نهضتِ اسلامی) راهِ حاج اکبر هاشمی رفسنجانی و همه ی همسنگرانشان را ادامه دهم. من شرکت میکنم تا نمایشی از استواریِ درختِ تنومندِ جمهوریِ اسلامی باشم.

در ادامه ی: http://h-narvan.blog.ir/post/رفیق-دیرین-و-همکار-هوشمند-و-وصمیمی