دست-نبشته ها

پاک-نویس های ابتدایی حسین نارون
فهرست
این جا مطالبی را به اشتراک میگذارم، باشد که بازخورد آن برای خودم و نشرش برای آنانی که باید نورِ راهی باشد.


یخچال ها رتبه ی انرژی دارند؛ مبنای رتبه-بندیِ یخچال ها نسبتِ کارِ مفیدی که انجام میدهند به میزانِ انرژیِ مصرفی است. مفهومِ راندمان (بازدهی) برای همه ی مجموعه ها (از یخچال، اتو، ...، ماشین، سانتریفیوژ، کوره، ...، تا مدرسه، گروه های علمی، فرهنگی، سازمان ها، وزارتخانه، دولت و...) تعریف میشود. برای بالا بردنِ بازدهی باید 2 کار انجام داد:

الف- کاهشِ اصطکاکات و هر گونه هدر-رفتِ انرژی.

ب- افزایشِ کارِ مفید.

 

دولت نیز به عنوان مجموعه ای واحد میبایست به افزایشِ بازدهیِ خود همت گمارد و در عینِ حال، به عنوانِ زیرمجموعه ای از نظام میبایست ملزم به افزایشِ بازدهیِ نظام باشد.

در ارتباط با افزایشِ بازدهیِ دولت در نوشتاری دیگر مطالبی را عرض خواهم کرد، و در این نوشته به موضوعِ مهمتر که نقشِ دولت در بازدهیِ نظام است میپردازم.

هم اکنون در دهه ی چهارمِ انقلابِ اسلامی بِسَر میبریم و نظامِ اسلامی تثبیت شده و شاکله ی نظاماتِ لازم شکل گرفته است. (خواهش میکنم توجه داشته باشیم که ملزومات و ملازماتِ شرایط و خواست هایمان چیست.) این که نظامِ اسلامی تثبیت شده و نظاماتِ لازم جهتِ استمرار و پیشرفتِ نظامِ مردم-سالاریِ دینی شکل یافته است معانیِ زیادی دارد، از جمله فرد-محور نبودن، هزینه-بر بودنِ رویاروییِ سخت برای دشمنان و...

دولت زیرمجموعه ی نظام است، زیرمجموعه ای سطحِ بالا، به مثابه ی چرخ-دنده ای مهم و تأثیرگذار در ساختارِ ساعتی دقیق. مجموعه ای از چرخ-دنده ها زمانی بیشترین بازدهی را دارد که چرخ-دنده ها در بالاترین سطحِ هماهنگی و با کمترین اصطکاکِ ممکن در فعالیت باشند. بنابر این وظیفه ی دولت از مَنظَرِ تأثیرگذاری بر بازدهِ مجموعه ی بزرگتر ایجاب میکند تا بیشترین هماهنگی را نظامات داشته باشد و چه در سطحِ اجرایی، چه سطحِ سیاستگذاری و اصلاحِ ساختار میبایست ملزم به این اصل باشد. و خودِ این اصل نیز ملزومات و ملازماتی دارد که پای-بندیِ به آن ها اهمیتی به مراتب عملیاتی-تر دارد.

فَتأمل.


.. #اعتدال و #عقلانیت که #گزاره_های_هویت_سیاسی_دولت_مستقر ..



#روحانی ... #الگوی #ایران_هراسی آمریکا را با " #رقیب_هراسی " بازنمایی کرد.



... #تاریک_میبیند ... به #کابوس_ویرانگر-ی گرفتار میشود که #ترجیح_میدهد " #هیجان_تصنعی " را برای #دور_کردن_اذهان_از_کارنامه_۴ساله، به میدان بیاورد.



... حتی #حامیان ایشان هم از فوروارد این #ادبیات_مشمئز_کننده خودداری کنند.



#او ... با #گذشته_نظام ... #رقابت_میکند



او سه گزاره را دیگر استفاده نمی کند. " #کلید " و " #تدبیر " و از همه مهمتر " #مبارزه_با_فساد " #از_گفتمان_ایشان_خارج_شده_است. #چرا؟


از مهمترین مؤلفه های تعیین-کننده ی پیشامدهای بعدی و آینده، افکارِ عمومی است؛ "افکارِ عمومی" عبارتی با گستره ی پهناورِ از خاص الخواص تا عام ترین عوام است که به فراخورِ حیطه اشکال و حیلِ متفاوت و مختلفی دارد. گاهی از ساده-لوحی نشأت گرفته و گاه پشتوانه اش پیچیده ترین افکار است برای زمانی احتمالی و دور.

نمونه های زیادی را میتوان مطرح کرد، از به ظاهر بی اهمیت ترین و پیشِ پا افتاده ترین ها تا سطحِ بالاترین ها با درجه ی فوقِ سری!

از آخرین بازی های کلید خورده، با هدفِ بهره برداری کوتاه تا میان مدت این است:

فلانی (از تَتمه ی پهلوی) که چند مرتبه شایعه ی فوتش منتشر شده است نامه ای مبنی بر درخواستِ افزایشِ فشار و تحریم علیه جمهوریِ اسلامیِ ایران به آن آقای تاجر (ترامپ) نوشته است و او با حاشیه نویسی که اگر حسن روحانی رئیسِ جمهور نشود چنین میکنم، نامه را ارسال کرده است برای جنابِ مُستَطاب، حضرتِ آقا (خدا حفظشان کند).

2 موضوعِ اصلی وجود دارد:

الف- صحت یا عدمِ صحتِ متنِ شایعه.

ب- هدفِ منتشر کنندگانِ شایعه.

نکته ی اول: تحلیل و ارائه ی راهبرد، پس از صحتِ اصلِ مطلب مطرح میشود و مسئولینِ امر میبایست ادای وظیفه کنند.

نکته ی دوم: در هر صورتی از موضوعِ الف، هدفِ منتشر کنندگان دارای موضوعیت است.

نکته ی سوم: هدف از این نوشتار پرداختنِ محدود به موضوعِ ب است.

 

با توجه به منتشر کنندگان (از نظرِ طیف و قشر)، منافعِ احتمالی از انتشار و پیشامدهای پیرامونِ حوزه ی تأثیرِ شایعه، میتوان اقدام به تحلیل نمود که با رهگیریِ نمونه های مشابه به غنای آن افزوده خواهد شد.

 

توجهِ سطحی و انتزاعی به این شایعه، در صورتی که آقای روحانی پیروزِ انتخاباتِ دوازدهمِ ریاستِ جمهوری شوند، این شائبه را ایجاد میکند که انتخابات بازیِ نظام است و نتیجه ی آن خواستِ نظام. شائبه ای که همیشه ی عمرِ انقلابِ اسلامی و نظامِ اسلامی خواستِ دشمنان بوده است و در راستایش از هیچ تلاشی فروگذار نکرده اند.

فتأمل.


       موقعیتِ کاری پیش آمد و با بررسی قبول کردم، آشنایی قبول کرده بود سرمایه اش را در ازای 20% سود در اختیار بگذارد که چند روز بعد از قرارها دچار سانحه شد و نتوانست سرمایه در اختیارم بگذارد و من ماندم و حوضم. این طور شد که در عینِ دوندگیِ انجام کار دنبال پول گشتم. کسی گفت میدهد و ضمانت میخواهد و سند تهیه کنم. گشتم و رو زدم و دوستی قبول کرد سند بدهد، ولی دیگر آن جوان جوابِ سربالا میداد. حالا من هستم و جستجو برای پول و ماجراهایم. واقعاً میتوانم کتاب و کارتونِ "ماجراهای من و پول" را که مسلماً پُر فروش هم میشود دُرست کنم.


نمادِ نُویل چَمبِرلَن!

جریانی که آن آقا با صدای بلند و به قولِ خودش رَسا از آن نام بُرد و دیگران را متهم ساخت به تلاش برای حذفش، خیلی وقت بود که رو به مرگ بود و چندی است که از مرگِ مغزی هم گذشته است، و در ظرفیتِ هیچ کدام از ذی نفعانِ آن اصطلاحاً جریان نیست معجزه کردن؛ و بزرگانشان برای پراکنده نشدنِ جمعیتِ پیرامونشان و همچنین رودربایستی، سکوت اختیار کردند و گاه گاهی شاذگویی میکنند و سعی دارند با نمایش هایی جنازه را زنده جلوه بدهند. حالیا آن که از گام نهادن در راهِ دُرست امتناع میکنند. البت، آن صدای لرزان، دریوزگیِ التفات بود و نه صدای فاتحِ میدان.

متأسفانه اصطلاحِ "جریانِ اصلاحات" از همان اوایل شاملِ تحرکاتِ اپوزوسیونی بود و به هر دلیلی که بود، اعلامِ برائتی صادر نمیشد (حال جذبِ حدالکثری بود، هضمِ آن تحرکات بود یا هر چه) و به دلیلِ همان بسطِ حوزه ی شعاریِ آن به اصطلاح جریان، که بیشتر شبیه به بی در و پیکری مینمود، اطلاقِ "جریان" به آن اشتباه بود، مگر در دو حالت:

الف- تلاشِ متولیانِ آن برای استحاله و به راه آوردنِ بُریدگانِ از انقلاب و جذبِ غیرِ انقلابیون به آن.

ب- تلاشِ متولیانِ آن برای استحاله و از راه به در بُردنِ انقلابیون و انقلاب.

البته، کار دستِ مؤسسِ دومِ خرداد هم نماند و همان طور که بعداً (هنگامی که کار از کار گذشته بود، با وجودِ این که خیلی وقت از شروعِ آن نمیگذشت) در نامه ی سرگشاده ی خود {نامه ای برای فردا} نوشت، عده ای از دوستان و همراهانش از او توقعِ اپوزوسیونیِ داخلِ نظام را داشتند، و همان آقایی که به رهبری گوشزد کرده بود باید در چهارچوبِ قانون رهبری کند، بیشترین توقعاتِ فراقانونی را کتباً از رهبری درخواست نمود؛ ضمنِ این که خود را به تَذَبذُب انداخته و رفته رفته، به دلایلِ ساده و سطحِ پایین بیشتر به شکلِ اپوزوسیونی نزدیک شد، تا الان که در سکوت و انزوای خودخواسته، بدونِ بهره از ارائه ی توانایی هایش رو به پیری و افسردگی گذاشته است.

و صد البته، همان حرکاتی که به سببِ دلایلِ سطحِ پایین انجام شد سبب گشت، همان کسانی که انتظاراتِ اپوزوسیونی داشتند، طرحِ عبور از خاتمی را به سرعت اجرا کردند و نامِ پدرها شنیده شد. جالب این که، همه ی پدرها در انشقاقِ حزبِ جمهوریِ اسلامی در جناحی واحد بودند، همان جناحی که بزرگانشان چرخش-کنندگانِ آینده بوده اند!

همان افراطیونی که در پایانِ دولتِ دومِ مرحوم هاشمی، سید محمد خاتمی را با شعارها و دو قطبی-سازی علیه هاشمی حمایتِ عمده نمودند، اندکی بعد از وی عبور کردند، زمانِ منفعت به دورِ همان مرحوم حلقه زدند؛ و مرگِ آیت الله هاشمی بیش از همه به سودِ همان ها بوده است!

در صورتی که به انصاف روی آوریم، از سیاسی-کاری دست برداریم و به دنبالِ منافعِ پایدار در پِیِ تحلیل های دُرست با آدرس های دُرست برویم، اجازه ی سوءِ استفاده ی افراطیون و تفریطیون را نخواهیم داد؛ اجازه ی عربده-جویی و عربده-کشیِ بیگانه را نخواهیم داد؛ منافعِ ملّی را تثبیت و تأمین خواهیم نمود؛ زندگی را به کامِ خودمان شیرین و خاطرمان را برای آیندگان محترمتر و عزیزتر میکنیم.

این نوشتار را بسط خواهم داد.

#از_صدقه_سر

#روحانی_مچکریم

https://telegram.me/shahr_ya_jangal/133


به چرخش ها، زمان، چرایی و چگونگی-شان توجه داشته باشیم.

برای #پیشرفت #به_سوی #آرمان_شهر #توجه_به_تغییرات #راهگشا و #الزامی است، #عبرت_گرفتن و کاربستِ آن ها الزامی است.

تحقیق در خصوصِ "حزبِ جمهوریِ اسلامی" از اهتماماتم است؛ و سومین یادداشتم در این وبلاگ اشاره ای به "چراییِ اهمیتِ حزبِ جمهوریِ اسلامی" بود.

اوجِ راهگشایی و درسِ عبرتِ مربوط به حزبِ جمهوریِ اسلامی در انشقاقِ آن است؛ دلایل، چرایی، زمان، دسته-بندی و طرفدارانِ هر کدام.

به طورِ خلاصه انشقاقِ حزبِ جمهوریِ اسلامی از اختلافِ سلیقه ها، به ویژه سلیقه های اجراییِ اقتصادی شروع شد و بارزترین مشخصه ی آن اختلاف بر سرِ اقتصادِ آزاد و دولتی بود. طرفدارانِ اقتصادِ آزاد افرادی بودند همچون سید علی حسینیِ خامنه ای و شهید مرتضی مطهری، و طرفدارانِ اقتصادِ دولتی افرادی بودند همچون مرحوم اکبر هاشمیِ رفسنجانیِ برهمانی و سید محمد خاتمی.

و این خیلی مهم است که چه مسیری طی شد، چگونه، هر کدام از آن افراد چه ها کردند، چه تغییراتی کردند، چه تأثیراتی گذاشتند، چه تأثیراتی پذیرفتند و... . این آن چیزی است که خیلی میتواند راهگشا باشد، چرا که عده ای چرخشِ بزرگی کردند و تأثیراتِ منفیِ بزرگی هم گذاشته اند! بازی ها خوردند و بازی ها درآوردند!

باز هم خواهم نوشت.


پسربچه ای، پسربچه ی دیگری همسن را کنارِ دیوار نگه داشته بود و کلماتی رد و بدل میشد که کامل نمیشنیدم؛ در حالی که دستِ پسربچه ی کوتاهتر دَمِ شکمِ پسرِ بلندتر و احیاناً زورگو بود. چند لحظه ای نگاهشان کردم و گوش تیز کردم. در تمامِ مدت، از قبل از رسیدنِ من به جایی که ببینمشان، پسربچه ی خیلی کوچکتری جایی ایستاده بود که کاملاً آن دو را میدید و پسرِ دیگری که همسنشان بود و با فاصله ایستاده بود.

با احتیاط صبر کردم. آن جا غریبه ام. واکنشِ مردها و پیرمردها و جوانانِ آن محله پایین تر از سطحی و بدتر از هیچ بود! ضمنِ این که یا اصلِ قضیه را نمیدانستند یا خود را به غفلت زده بودند. جوانی از این هم جلوتر آمد و من را زیرِ نظر گرفت!

با احتیاط به آن 2پسربچه ی همسن نزدیک شدم، حرف زدیم، حدثم درست بود، اولی که قدرتمندتر و کمی قد بلندتر بود شخصیتی زورگو دارد و دومی که کوتاهتر بود مظلوم و زور-شِنو بود. با احتیاط حرف زدیم، همان طور سرِ پا و دوستانه. 10ساله بودند به اسمِ ... و ... . میخواستم زودتر تمام شود، اما باید حقِ مطلب را ادا میکردم تا کمی خاطرم جمع بشود. آخر متأسفانه حدثم دُرست بود.

از این که چطور دوست بمانیم (3خصلت)، دوست به چه درد میخورد (2مورد)، شروع کردم و به جای سختش رسیدم و متأسفانه حدثم درست بود؛ خدا را شکر توانستم در جوِ دوستانه (مخصوصاً برای مظلوم) حرف بزنم و مهمترین هایش این بود:

-ظالم آخر تنها میماند.

-بدترین ظلم، ظلم به دوست و ظلمِ جسمی است. (البته این حرف ها در حدِ آن ها، چرا که ظلمِ روحی و روانی را چه کسی میتواند بسنجد و مقایسه کند؟!)

-نه زور بگویید و نه بشنوید.

-چیزی که نمیدانید انجام ندهید.

-هر چیزی زمانی برای استفاده و جا و روشی دارد و برای نمونه ناف را مثال زدم.

محمد (مظلوم) گریه اش گرفت و آخر کنارِ گوشش گفتم که ناراحت نباش، محکم باش، از بزرگتری قابلِ اعتماد (پدر و مادرت) کمک بگیر و...

امیرمهدی (ظالمِ مظلوم) میخواست به زور محمد دوستش بماند (دوستی بود که در مدرسه به خاطرِ محمد درگیر هم شده بود) و حرف-شنوی داشته باشد و..

فاجعه این که، یکی از جوان های محله، بعد از کمی از گپِ من با بچه ها، صداشان کرد و بلند بلند سوالاتی غلط میپرسید و میخواست بزرگی کند برایشان و...

#باید_به_اصلاح_و_پیشرفت_اهتمام_داشته_باشیم. #باید_به_کار_سیستمی_معتقد_شویم. #و_باید_های_دیگر...