دست-نبشته ها

پاک-نویس های ابتدایی حسین نارون
فهرست
این جا مطالبی را به اشتراک میگذارم، باشد که بازخورد آن برای خودم و نشرش برای آنانی که باید نورِ راهی باشد.


پیش نِوِشت. تمایل داشتم فرصت میکردم و پیش از بررسیِ صلاحیتِ کاندیداها این نوشته را منتشر میکردم.


از کنارِ هم قرار دادنِ گفتار و اعمالِ هر شخص، می توان به اهداف و شخصیتِ او پِی بُرد. از سویی، تغییر پیامدی اجتناب-ناپذیر است و البته دُرست یا غلط بودنِ آن اَهَم است که در گِرُوِ رو به رشد بودن یا سقوط بودنِ تغییر میباشد. و در نهایت، معیار حالِ فعلیِ افراد است.

آقای محمود احمدی نژاد از اواخرِ دوره ی اولِ ریاستِ جمهوری به آرامی مبتلا به چرخشی گردیدند که ریشه اش در نزدیکانشان یافت میشود. و چرخشِ اساسیِ ایشان را میشود در 2 مورد ذکر کرد:

الف- (با خوشبینانه ترین حالتِ ممکن) برخوردِ ایشان با ولایتِ فقیه از منظرِ قدرت، و نه الزامِ نظری و عملی به قانونِ اساسی و اعتقاد و اطاعت است؛ چه این که ایشان در مواجهه با فرمایشات و رهنمودهای رهبری سعی در برقراریِ موازنه ی قدرت و عکس العمل از جایگاهی برابر داشته اند و تأکید بر ارتباطِ مستقیم با امامِ زمان (ارواحمان به فدایشان) مُستَمسکِ چنین مقصودی به نظر میرسد.

و این مورد یا از فهمِ نادُرستِ نظاماتِ اسلامی نشأت میگیرد و یا به آن ختم میشود؛ به همان اندازه خطرناک که سکولارها و... خطرناکند.

چه نیکو گفت سیدِ شهیدانِ اهلِ قلم: "آخرین نبردِ ما --- با اسلامِ آمریکایی است." و اگر میبود حتماً اشاره ای میداشت به این که: آیا واقعاً دوره ی اسلام-گرایی گذشته است؟!

ب- (با خوشبینانه ترین حالتِ ممکن) لجاجت در به عمل رساندنِ تشخیصِ خود در مواردِ کلان؛ همانندِ قبولِ استعفای آقای اسفندیار رحیم مشایی! در عوضِ عزلِ ایشان (آن هم بعد از تکرارِ دوستان و مجبور شدنِ دوستان به انتشارِ عمومیِ نامه ی رهبری) و اعطای بیشترین منصب به وی در جایگاهِ مسئول دفتری که عملاً معاونِ اول بودند در سایه.

چه این که این مورد قابلیتِ بررسیِ بیشتر و ریشه یابی در ارتباطِ ایشان دارد.

آقای احمدی نژاد! امیدوارم نامه ی آقای مشایی نشانه ی آغازِ راهِ شما به راهی همانندِ آن که سید محمد خاتمی پیموده است و پافشاری میکند نباشد! چرا که هم نظام و هم شما را به هزینه ی گزافه وامیدارد.


رأیِ سیاسی، شاخصه ای از توده-واری!

تهران مرکزِ رأیِ سیاسی است، هیچ جای دیگری در جمهوریِ اسلامیِ ایرانِ عزیز به این میزان دارایِ رأیِ خاکستری، توده-وار و سیاسی نیست.

به این معنا که متأسفانه در تهران عده ی نچندان کمی به دلایلِ مختلف م متفاوتی، و عواملِ فرعی و کم اهمیت (از دهان-کجیِ سیاسی، دهان-کجیِ اعتقادی و...)، منافعِ ملّی را، حقیقت را، انتخاب، رفتار و گفتارِ صحیح را زیرِ پا میگذارند.


دسته-بندی ها و اسامیِ غلط یا مبهم! بازی نخوریم!

مگر میشود شخصی عاقل باشد و همواره به فکرِ به هم ریختنِ چهارچوب ها باشد؟! اصلاح-طلب باشد و هیچ اصولی نداشته باشد؟!

و مگر میشود شخصی عاقل باشد و به فکرِ بهبود و به روز کردنِ اصولِ خود نباشد؟!

چرا تعریفی صریح و به روز از سویِ بعضی افراد و گروه ها ارائه نمیشود؟ (به ویژه {به اصطلاح} اصلاحطلبان!) آیا غیر از این است که به فکرِ از دست ندادنِ تعدادِ حامیانشان هستند؟

بازی دادن ... با ارقام!

کمی آشنایی با علمِ آمار کافی است تا بدانیم نتیجه در گروِ خواست و تصمیماتِ مسئولین و مجریانِ امر است؛ نادیدنی-ترین جزئیات میتوانند اثراتِ بزرگی به روی خروجی ها بگذارند، از تعریفِ معیارها، محدوده ها، انتخابِ جامعه ی آماری تا الگوریتم ها و... روی پراکندگی، میانگین، میانه، انحراف معیار و همه ی خروجی اثر دارند.

و امان از آدم های سوءِ استفاده-گر، آدم هایی که به خاطرِ منافعی ناچیز (هر چند بزرگ)، منافعِ ملّی را، منافعِ پایدار را ندید میگیرند، زیرِ پا میگذارند، افکارِ عمومی و توده ی مردم را بازی میدهد؛ حالا هر کسی در هر مقام و موقعیتی و لباسی که باشد؛ معیار حالِ فعلیِ افراد است.

بیایید ساده-لوح نباشیم! بیایید حافظه ی تاریخی داشته باشیم! بیایید با چشمِ باز، منافعِ ملی را، منفعتِ پایدار را بر همه چیز ترجیح دهیم!

خیلی دور نیست، زمانی مسئولینِ مربوطه ی آن زمان تشخیص دادند و معیارِ شاغل بودن را به 2 ساعت کار در هفته کاهش دادند، در نتیجه ظرفِ کوتاهترین زمانِ ممکن و بدونِ هیچ فعالیتِ حقیقی و واقعیِ مفیدی آمارها رشدِ خوبی را نشان دادند.

به فاصله ی زمانی کوتاهی بعد، شخصی در رسانه ی ملّی نموداری را رونمایی کرد به اسمِ فِلاکت! که وضع را خیلی بد نشان میداد؛ در حالی که آن نمودار به واسطه ی معیارهای نامربوطی به نظاماتِ ما و شاخصه هایی کم کاربرد و غیرِ قابلِ اعتماد ترسیم میگردد.

و الان هم چند وقتی است که دفترچه ی بیمه ی کارکنانِ بانکِ رفاهِ کارگران را به دفترچه ی سازمانِ تأمینِ اجتماعی تغییر داده اند؛ این یعنی، حداقل به مقدار 10،000 نفر به آمارِ شاغلین اضافه شد، نسبتِ بیکاران کمتر شد، (یا هر قرائتِ دیگری که به کارشان میآید)، در حالی که حقیقت و واقعیت چنین نیست؛ ضمنِ این که همین تعویضِ دفترچه ی بیمه به معنای تحمیلِ هزینه ی چاپ تا 70% خدماتِ درمانیِ آن 10،000 نفر بر سازمانِ عریض و طویلِ تأمینِ اجتماعی با وضعِ ناخوشآیندِ خودش است.

و از این دست (متأسفانه) کم نیست.

بیایید توده! بی حافظه!، بی بصیرت! و ساده-لوح! نباشیم!


به #زندگی #پای_بند باشیم!

(فعلاً دستم نمیرود که متنِ بهتری بنویسم، پس ساده میگویم، تیترواره و بریده بریده) آقا! خانم! برادر! خواهر!

زندگی #قواعد-ی دارد. #باید #برای_زندگی_بهتر پای-بندِ قواعدش باشیم. قواعدِ زندگی ساده، زیاد و در هم تنیده اند، دارای چنان #پیوستگی-ای که هر #اشتباه-ی #میتواند به سانِ #دومینو همه چیز را خراب کند؛ البته، #الحمد_لله #همه_چیز_دستِ_ما_آدم_ها_نیست اگر نه سنگ رویِ سنگ بند نمیشد، #دستِ_قدرتِ_الهی همان #مدیریتِ_فرامادّیِ_خلقت است که "وَلو کَرِهَ المُشرِکون".

قواعدش مثلِ:

#اعتماد به #خدا

#امید

#منطق

#تلاش

...

 

یکی از بهانه هایی که این متن را نوشتم: پست هایِ دلشکسته ی #منفعل که اکثراً #منفی هستند. بماند مطالبِ #هجو، چه برسد به مطالبی که پشتوانه ی #منطقی ندارد و بسیار #ویرانگر است.


اولِ اولِ اول

"مَن کُنت مولی، فَهذا #علی #مولی"

ولادتِ #مولا، #امیرالمؤمنین، #حیدرِ_کَرّار، #علی_ابن_ابی_طالب (سلامِ خدا بر ایشان) را به #امام_زمان (سلامِ خدا بر ایشان) و همه-گان تبریک میگویم و باشد که بهترین بهره ها را به ما هم بدهند؛ و به همین سبب #روز_مرد را به #امام_زمان (سلامِ خدا بر ایشان) و همه ی مردهای مرد، به خصوص #مردان_بی_ادعا تبریک عرض میکنم.


مقام معظم رهبری؛

#حکومت و #نظام_اجتماعی بدون #نظریه امکان ندارد باقی بماند.



در دیدار رهبر انقلاب با اعضای پژوهشگاه شهید صدر

https://telegram.me/farzadjahanbein/225


تو خود حجابِ خودی، حافظ از میان برخیز!

زمان در گذر است و شما بیش از 8 سال سکوت کرده اید؛ اصرار دارم که "سکوت کرده اید".

به نظر این جانب که جای پسرِ حضرتِ عالی هستم و سعی نموده ام (از رفتار و گفتارتان در مقامِ رئیسِ جمهورِ جمهوریِ اسلامیِ ایران و پس از آن و کُتُبتان) به گفتمانتان پِی ببرم و جایگاهِ مطالبه-گری برایم محفوظ است، شما در موقعیتِ انفعال گیر کرده اید و نه انتظار، چه برسد به تلاش.

از 2 صورتِ کلی خارج نیست:

الف- شما به "انقلابِ اسلامی" و... همچنانی که در مناصبِ دولتی فعالیت کردید، در این چهارچوب کاندید و رئیسِ جمهور شدید و... پای-بندید.

  ب- متأسفانه بُریده اید.

در عمل، شما با سکوتِ خود به شائبه ی 2 گزینه ی فوق دامن میزده اید.

 

متأسفانه شما دوستدارانی چون بنده را ندید انگاشته اید و با دُور-دادن به افرادی که در "نامه ای برای فردا" از ایشان گله کرده اید، بینِ خود و دوستدارانِ حقیقی-تان فاصله انداخته اید.مُسببِ این امر یا اشتباهِ محاسباتی و نهایتاً رودربایستی با نادوستانتان است و یا از تغییر و عوض کردنِ دور و بری-هایتان ترس دارید. چیزی که من در چهره ی شما میبینم ناراحت-کننده است، ظاهری افسرده-گون.

آقای خاتمی! این انتظارِ به حقی است که شخصِ اولِ مملکت از شما دارد، (همان کسی که دوستی-اش حقیقی است و نه از برای منفعت، همانی که متعهد است و به حقیقت برای دوستانش دوستی میکند، چُنان که در مراسمِ تشیعِ پیکرِ آیت الله هاشمی، حتا به قدرِ دُرست خوانده شدن و هر چه بیشتر خوانده شدنِ نمازِ میت (که بسیاری از نادوستانِ آن مرحوم بلد نیستند) تلاش میکند، همانی که از شما وقتی که دُور و بری هایتان (همانانی که در دفترِ ریاستِ جمهوری هم فعال بودند و از شما انتظار داشتند اُپوزیسیونِ داخل شوید) قائله ی 1378 را به راه انداختند، از رئیسِ جمهورِ قانونیِ مملکت حمایتِ پدرانه کرد و...)؛ آقای خاتمی! یا زنگیِ زنگ یا رومیِ روم، یا از افکار و اعمالِ متناقضِ دیگران با گفتمانِ خود ابرازِ برائت کنید یا فکری برای گذرهای پِی در پِیِ نادوستان از خودتان و گوشه-گیریتان بکنید.

لازم به ذکر است که متأسفانه خیلی از به ظاهر دوستان و دوستدارانتان حتا نمیدانند چند کتاب دارید!

این تَذَبذُب را کنار بگذارید، شما از خیلی وقتِ پیش میبایست کنارِ مرحوم هاشمی مناصبِ بزرگی را عهده-دار میشدید.